امروز یهو بابا صبح خبر داد که هم ماشینو باید ببریم برای گارانتی اش و هم ساعت 3 بریم بیمارستان برای آلرژی شما! فقط دویدیما! شما که ماشالله توی راه رفت به نمایندگی خوابیدی و تا خواستن ماشینو ببرن بیدار شدی و تا دلت بخواد شیطونی کردی. بعد هم که اومدیم بیمارستان و چون طرح زوج و فرد بود و نمی تونستم ماشین ببرم سوار تاکسی شدیم. طبق معمول آقای بازرس در داشبورد تاکسی رو باز کرد و یه ماشین قرمز اونجا دید. خدا رو شکر همون موقع رسیدیم و فرصت نشد دستت بگیری والا پس گرفتنش کار من یکی که نبود. اما تا پیاده شدیم شیون و زاری راه انداختی که اون سرش ناپیدا. وقت دکتر داشتیم و من زیر اون آفتاب که تا مغز سرو می سوزوند بغلت کردم و تند تند رفتم سمت اطلاعات و...